صبح گاهی سر خوناب جگر بگشایید
صبح گاهی سر خوناب جگر بگشایید
ژالهٔ صبح دم از نرگس تر بگشایید
ژالهٔ صبح دم از نرگس تر بگشایید
دانه دانه گهر اشک ببارید چنانک
دانه دانه گهر اشک ببارید چنانک
گره رشتهٔ تسبیح ز سر بگشایید
گره رشتهٔ تسبیح ز سر بگشایید
خاک لب تشنهٔ خون است و ز سرچشمهٔ دل
خاک لب تشنهٔ خون است و ز سرچشمهٔ دل
آب آتش زده چون چاه سقر بگشایید
آب آتش زده چون چاه سقر بگشایید
نونو از چشمهٔ خوناب چو گل تو بر تو
نونو از چشمهٔ خوناب چو گل تو بر تو
روی پرچین شده چون سفرهٔ زر بگشایید
روی پرچین شده چون سفرهٔ زر بگشایید
سیل خون از جگر آرید سوی باغ دماغ
سیل خون از جگر آرید سوی باغ دماغ
ناودان مژه را راه گذر بگشایید
ناودان مژه را راه گذر بگشایید
از زبر سیل به زیر اید و سیلاب شما
از زبر سیل به زیر اید و سیلاب شما
گر چه زیر است رهش سوی زبر بگشایید
گر چه زیر است رهش سوی زبر بگشایید
چون سیاهی عنب کآب دهد سرخ، شما
چون سیاهی عنب کآب دهد سرخ، شما
سرخی خون ز سیاهی بصر بگشایید
سرخی خون ز سیاهی بصر بگشایید
تف خون کز مژه بر لب زد و لب آبله کرد
تف خون کز مژه بر لب زد و لب آبله کرد
زمهریری ز لب ابله ور بگشایید
زمهریری ز لب ابله ور بگشایید
رخ نمک زار شد از اشک و ببست از تف آه
رخ نمک زار شد از اشک و ببست از تف آه
برکهٔ اشک نمک را چو جگر بگشایید
برکهٔ اشک نمک را چو جگر بگشایید
بر وفای دل من ناله برآرید چنانک
بر وفای دل من ناله برآرید چنانک
چنبر این فلک شعبده گر بگشایید
چنبر این فلک شعبده گر بگشایید
چون دو شش جمع برآیید چو یاران مسیح
چون دو شش جمع برآیید چو یاران مسیح
بر من این ششدر ایام مگر بگشایید
بر من این ششدر ایام مگر بگشایید
دل کبود است چو نیل فلک ار بتوانید
دل کبود است چو نیل فلک ار بتوانید
بام خم خانهٔ نیلی به تبر بگشایید
بام خم خانهٔ نیلی به تبر بگشایید
زین دو نان فلک ار خوانچهٔ دو نان بینید
زین دو نان فلک ار خوانچهٔ دو نان بینید
تا نبینم که دهان از پی خور بگشایید
تا نبینم که دهان از پی خور بگشایید
از طرب روزه بگیرید وز خون ریز سرشک
از طرب روزه بگیرید وز خون ریز سرشک
نه به خوان ریزهٔ این خوانچهٔ زر بگشایید
نه به خوان ریزهٔ این خوانچهٔ زر بگشایید
به جهان پشت مبندید و به یک صدمت آه
به جهان پشت مبندید و به یک صدمت آه
مهرهٔ پشت جهان یک ز دگر بگشایید
مهرهٔ پشت جهان یک ز دگر بگشایید
گریه گر سوی مژه راه نیابد مژه را
گریه گر سوی مژه راه نیابد مژه را
ره سوی گریه کزو نیست گذر بگشایید
ره سوی گریه کزو نیست گذر بگشایید
گر سوی قندز مژگان نرسد آتل اشک
گر سوی قندز مژگان نرسد آتل اشک
راه آتل سوی قندز به خزر بگشایید
راه آتل سوی قندز به خزر بگشایید
لوح عبرت که خرد راست به کف برخوانید
لوح عبرت که خرد راست به کف برخوانید
مشکل غصه که جان راست ز بر بگشایید
مشکل غصه که جان راست ز بر بگشایید
لعبت چشم به خونین بچگان حامله شد
لعبت چشم به خونین بچگان حامله شد
راه آن حامله را وقت سحر بگشایید
راه آن حامله را وقت سحر بگشایید
گر به ناهید رسانید چو کرنای خروش
گر به ناهید رسانید چو کرنای خروش
هشت گوش سر آن بر بط کر بگشایید
هشت گوش سر آن بر بط کر بگشایید
ور بگریید به درد از دم دریای سرشک
ور بگریید به درد از دم دریای سرشک
گوش ماهی را هم راه خبر بگشایید
گوش ماهی را هم راه خبر بگشایید
غم رصد وار ز لب باج نفس می گیرد
غم رصد وار ز لب باج نفس می گیرد
لب ز بیم رصد غم به حذر بگشایید
لب ز بیم رصد غم به حذر بگشایید
به غم تازه شمایید مرا یار کهن
به غم تازه شمایید مرا یار کهن
سر این بار غم عمر شکر بگشایید
سر این بار غم عمر شکر بگشایید
خون گشاد از دل و شد در جگرم سده ببست
خون گشاد از دل و شد در جگرم سده ببست
این ببندید به جهد آن به اثر بگشایید
این ببندید به جهد آن به اثر بگشایید
آگهید از رگ جانم که چه خون می ریزد
آگهید از رگ جانم که چه خون می ریزد
خون ز رگ های دل وسوسه گر بگشایید
خون ز رگ های دل وسوسه گر بگشایید
نه کمید از شجر رز که گشاید رگ آب
نه کمید از شجر رز که گشاید رگ آب
رگ خون همچو رگ آب شجر بگشایید
رگ خون همچو رگ آب شجر بگشایید
دست خون است در این قمرهٔ خاکل که منم
دست خون است در این قمرهٔ خاکل که منم
آه اگر ششدرهٔ دور قمر بگشایید
آه اگر ششدرهٔ دور قمر بگشایید
سحر چرخ از دو قوارهٔ مه و خور خوابم بست
سحر چرخ از دو قوارهٔ مه و خور خوابم بست
بند این ساحر هاروت سیر بگشایید
بند این ساحر هاروت سیر بگشایید
همه هم خوابه و هم درد دل تنگ منید
همه هم خوابه و هم درد دل تنگ منید
مرکب خواب مرا تنگ سفر بگشایید
مرکب خواب مرا تنگ سفر بگشایید
نه نه چشمم پس ازین خواب مبیناد به خواب
نه نه چشمم پس ازین خواب مبیناد به خواب
ور ببیند رگ جانش به سهر بگشایید
ور ببیند رگ جانش به سهر بگشایید
خواب بد دیدم وز بوی خطرناکی خواب
خواب بد دیدم وز بوی خطرناکی خواب
نیک بد رنگ شدم، بند خطر بگشایید
نیک بد رنگ شدم، بند خطر بگشایید
آتشی دیدم کو باغ مرا سوخت به خواب
آتشی دیدم کو باغ مرا سوخت به خواب
سر این آتش و آن باغ به بر بگشایید
سر این آتش و آن باغ به بر بگشایید
گر ندانید که تعبیر کنید آتش و باغ
گر ندانید که تعبیر کنید آتش و باغ
رمز تعبیر ز آیات و سو بگشایید
رمز تعبیر ز آیات و سو بگشایید
آری آتش اجل و باغ به بر فرزند است
آری آتش اجل و باغ به بر فرزند است
رفت فرزند شما زیور و فر بگشایید
رفت فرزند شما زیور و فر بگشایید
نازنینان منا مرد چراغ دل من
نازنینان منا مرد چراغ دل من
همچو شمع از مژه خوناب جگر بگشایید
همچو شمع از مژه خوناب جگر بگشایید
خبر مرگ جگر گوشهٔ من گوش کنید
خبر مرگ جگر گوشهٔ من گوش کنید
شد جگر چشمهٔ خون چشم عبر بگشایید
شد جگر چشمهٔ خون چشم عبر بگشایید
اشک داود ببارید پس از نوحهٔ نوح
اشک داود ببارید پس از نوحهٔ نوح
تا ز طوفان مژه خون مدر بگشایید
تا ز طوفان مژه خون مدر بگشایید
باد غم جست در لهو و طرب بربندید
باد غم جست در لهو و طرب بربندید
موج خون خاست در بهو و طرز بگشایید
موج خون خاست در بهو و طرز بگشایید
سر سر باغچه و لب لب برکه بکنید
سر سر باغچه و لب لب برکه بکنید
رگ مرغان ز سر سرو و خضر بگشایید
رگ مرغان ز سر سرو و خضر بگشایید
گلشن آتش بزنید و ز سر گلبن و شاخ
گلشن آتش بزنید و ز سر گلبن و شاخ
نارسیده گل و ناپخته ثمر بگشایید
نارسیده گل و ناپخته ثمر بگشایید
نخل بستان و ترج سر ایوان ببرید
نخل بستان و ترج سر ایوان ببرید
نخل مومین را هم برگ ز بر بگشایید
نخل مومین را هم برگ ز بر بگشایید
خوان غم را پر طاووس مگس ران به چه کار
خوان غم را پر طاووس مگس ران به چه کار
بند آن مائده آرای بطر بگشایید
بند آن مائده آرای بطر بگشایید
تیغ سیم از دهن طوطی گویا بکنید
تیغ سیم از دهن طوطی گویا بکنید
طوق مشک از گلوی قمری نر بگشایید
طوق مشک از گلوی قمری نر بگشایید
بلبل نغمه گر از باغ طرب شد به سفر
بلبل نغمه گر از باغ طرب شد به سفر
گوش بر نوحهٔ زاغان به حضر بگشایید
گوش بر نوحهٔ زاغان به حضر بگشایید
گیسوی چنگ و رگ بازوی بر بط ببرید
گیسوی چنگ و رگ بازوی بر بط ببرید
گریه از چشم نی تیز نگر بگشایید
گریه از چشم نی تیز نگر بگشایید
مسند از تخت و مخده ز نمط برگیرید
مسند از تخت و مخده ز نمط برگیرید
حجر از بهو و ستاره ز حجر بگشایید
حجر از بهو و ستاره ز حجر بگشایید
گر چه غم خانهٔ ما را نه حجر ماند و نه بهو
گر چه غم خانهٔ ما را نه حجر ماند و نه بهو
هر چه آرایش طاق است ز بر بگشایید
هر چه آرایش طاق است ز بر بگشایید
جیب و گیسوی و شاقان و بتان باز کنید
جیب و گیسوی و شاقان و بتان باز کنید
طوق و دستارچهٔ اسب و ستر بگشایید
طوق و دستارچهٔ اسب و ستر بگشایید
پرده بر روی سپیدان سمنبر بدرید
پرده بر روی سپیدان سمنبر بدرید
ساخت از پشت سیاهان اغر بگشایید
ساخت از پشت سیاهان اغر بگشایید
کرته بر قد غزالان چو قبا بشکافید
کرته بر قد غزالان چو قبا بشکافید
چشمه از چشم گوزنان چو شمر بگشایید
چشمه از چشم گوزنان چو شمر بگشایید
از کله قوقه و از صدره علم برگیرید
از کله قوقه و از صدره علم برگیرید
وز حمایل زر و از جیب درر بگشایید
وز حمایل زر و از جیب درر بگشایید
صورت از دفتر و حلی ز قلم محو کنید
صورت از دفتر و حلی ز قلم محو کنید
حلی از خنجر و کوکب ز سپر بگشایید
حلی از خنجر و کوکب ز سپر بگشایید
صور ایوان از دود جگر تیره کنید
صور ایوان از دود جگر تیره کنید
هم به شنگرف مژه روی صور بگشایید
هم به شنگرف مژه روی صور بگشایید
در دار الکتب و بام دبستان بکنید
در دار الکتب و بام دبستان بکنید
بر نظاره ز در و بام مفر بگشایید
بر نظاره ز در و بام مفر بگشایید
سر انگشت قلم زن چو قلم بشکافید
سر انگشت قلم زن چو قلم بشکافید
بن اجزای مقالات و سمر بگشایید
بن اجزای مقالات و سمر بگشایید
عبهر نثر ز هر شاخ نکت باز کنید
عبهر نثر ز هر شاخ نکت باز کنید
جوهر نظم ز هر سلک غرر بگشایید
جوهر نظم ز هر سلک غرر بگشایید
نسخهٔ رخ همه عجم و نقط است از خط اشک
نسخهٔ رخ همه عجم و نقط است از خط اشک
زو معمای غم من به فکر بگشایید
زو معمای غم من به فکر بگشایید
مادر ار شد قلم و لوح و دواتش بشکست
مادر ار شد قلم و لوح و دواتش بشکست
خون بگریید چو بر هرسه نظر بگشایید
خون بگریید چو بر هرسه نظر بگشایید
من رسالات و دواوین و کتب سوخته ام
من رسالات و دواوین و کتب سوخته ام
دیدهٔ بینش این حال ضرر بگشایید
دیدهٔ بینش این حال ضرر بگشایید
پای ناخوانده رسید و نفر مویه گران
پای ناخوانده رسید و نفر مویه گران
وار شیداه کنان راه نفر بگشایید
وار شیداه کنان راه نفر بگشایید
دشمنان را که چنین سوخته دارندم حال
دشمنان را که چنین سوخته دارندم حال
راه بدهید و به روی همه در بگشایید
راه بدهید و به روی همه در بگشایید
دوستانی که وفاشان ز ازل داشته ام
دوستانی که وفاشان ز ازل داشته ام
چون درآیند ره از پیش حشر بگشایید
چون درآیند ره از پیش حشر بگشایید